مخالفت ریشهای با موسیقی/ هفت خوان اخذ مجوز
در حال حاضر که کنسرتهای بسیاری در حال اجراست و تعداد زیادی از آنها در واقع کنسرت جدی و هنری محسوب نمیشوند. برنامهگذاران بیشتر از آنکه به فکر اجرای با کیفیت باشند به فکر فروش بلیت هستند و توجه نمیکنند که مخاطب برای چه هدفی بلیت تهیه میکند.

بابک بختیاری در اعتماد نوشت: کنسرتها و اجراهای موسیقی زنده در ایران چند دهه است که با موانع جدی روبهرو بوده است. از لغو ناگهانی برنامهها و محدودیتهای اخذ مجوز تا نابسامانی در مدیریت سالنها و بهرهبرداری مالی بسیاری از تهیهکنندگان، همگی سبب شده است که کیفیت اجراهای صحنهای تضعیف شوند.
این روند نه تنها هنرمندان بزرگ را در زمان حیات خود دلزده کرد، بلکه باعث شد هر روز شکاف عمیق میان آنچه «کنسرت واقعی» تلقی میشود و آنچه امروز به نام کنسرت و اجرای زنده به مخاطبان و مردم عرضه میشود، آشکارتر از گذشته شود.
در حال حاضر که کنسرتهای بسیاری در حال اجراست و تعداد زیادی از آنها در واقع کنسرت جدی و هنری محسوب نمیشوند، نگاهی خواهم داشت به نابسامانی و مشکلات برگزاری کنسرتها و اجراهای صحنهای موسیقی در ایران به خصوص بعد از انقلاب، این معضلات شامل لغو اجراهای زنده، سختی گرفتن مجوز، سوءاستفاده برخی تهیهکنندگان، ضعف اجراها و بسیاری موارد دیگر است.
جدی نگرفتن مخاطب در اجراها و کنسرتها
یکی از مشکلاتی که با آن روبهرو هستیم جدی نگرفتن و بیاحترامی به مخاطبان در اجراهای زنده و کنسرتهاست. برنامهگذاران بیشتر از آنکه به فکر اجرای با کیفیت باشند به فکر فروش بلیت هستند و توجه نمیکنند که مخاطب برای چه هدفی بلیت تهیه میکند.
در ادامه یکی از تجربههای شخصی خودم را میگویم: بهمنماه سال ۱۳۷۸ برنامه بزرگداشتی را برای تجلیل از استاد علی تجویدی و استاد جلیل شهناز در جشنواره فجر در نظر گرفته بودند. آن روزها در خیابان امیرآباد در کلاس استاد فرهاد فخرالدینی درس آهنگسازی فرا میگرفتم؛ وقتی اعلان این بزرگداشت را در تالار وحدت، روی بیلبورد دیدم، با شور و شعف همراه با یکی از رفقای اهل موسیقی، بلیت جشنواره را تهیه کردیم.
شب موعود که فرا رسید، رفتیم و با تعجب دیدیم گروههای مختلف موسیقی آذری یکی پس از دیگری روی صحنه میآیند و هیچ خبری از برنامه اعلام شده نیست. حتی جویا شدیم که مگر برنامه بزرگداشت نبود؟ اما هیچ کس پاسخ روشنی به ما نمیداد. صبح روز بعد با استاد تجویدی تماس گرفتم و از ایشان موضوع را جویا شدم.
استاد در پاسخ گفت: «این بزرگداشت بنا بود با حضور وزیر برگزار شود، اما به دلیل اینکه ایشان در مسافرت بود و حضور نداشت، به برنامهگذاران اعلام کردیم که ما نمیآییم.» البته حق هم داشتند چون طبیعتا بزرگداشت آنطور که برنامهریزی شده بود، پیش نرفت و طبیعتا سطح برنامههای رسمی با حضور و بدون حضور مقامات تغییر میکند و با توجه به اینکه آقای مهاجرانی وزیر وقت حاضر نبود، این اساتید هم اعلام کردند که در بزرگداشت شرکت نخواهند کرد.
خلاصه اینکه به استاد تجویدی گفتم: «استاد! اینها اعلام رسمی نکردند که بزرگداشت لغو شده.» خاطرم هست که مرحوم تجویدی به شدت عصبانی شده بود، چون خیلیها مثل من به اعتبار این نامها بلیت تهیه کردیم. اگرچه این بزرگداشت هفته آخر اسفندماه همان سال، به شکل دیگری برگزار شد، اما آن برنامه در جشنواره فجر اینگونه پیش رفت که عمیقا بیاحترامی به مخاطب است. این یک نمونه از بیبرنامگی و نابسامانی اجراهاست، اما همچنان شبیه این اتفاقات ادامه دارد، هنوز هم سالهاست که به عناوین مختلف، مخاطبان کنسرتها و اجراها، جدی گرفته نمیشوند و برای آنها احترام قائل نیستند.
ماجرا این است که چنین اتفاقاتی که پیشبینی نشده است در سراسر جهان رخ میدهد، اما نه پرتکرار و البته وقتی این دست اتفاقات میافتد برنامهگذاران خیلی سریع برای حفظ اعتبار خودشان مخاطب را در درجه اول آگاه میکنند و خسارتش را به او میپردازند، اما در اینجا هیچ کس پاسخگو نیست و همین موضوع است که باعث میشود عدهای به خود جرات بدهند و اعلام کنند که برای مثال اجرای زنده دارند، اما مخاطب که در برنامه حاضر میشود با پلیبکخوانی خواننده مواجه میشود. کسی هم نیست که در چنین مواردی از حقوق مخاطب دفاع کند.
مخالفت ریشهای با موسیقی
متاسفانه وضع نابسامان اجراهای صحنهای کنسرتها در این چهل و اندی سال به علت مخالفت ریشهای برخی با موسیقی، همواره مشکلات خود را داشته است و همچنان این مشکلات به شکلهای مختلف ادامه دارند. هر کس پروسه مجوز گرفتن را مرور کند یا در این مسیر قرار بگیرد، متوجه خواهد شد که یک هنرمند با چه معضلاتی روبهرو است.
به یاد دارم زمانی استاد عزیزم، پرویز یاحقی، بنا به اصرار اطرافیان تصمیم به برگزاری کنسرت همراه با استاد فرهنگ شریف گرفتند؛ آنقدر این مشکلات شدید بود که واقعا در شأن هنرمندانی همچون ایشان نبود که با چنین معضلاتی روبهرو شوند. وقتی این ناملایمات و مشکلات را مشاهده کردند بهطور کلی از اجرای کنسرت منصرف شدند.
سال ۸۵ بود، وقتی استاد یاحقی فوت کرد، قرار شد مراسم چهلم او در تالار وحدت برگزار شود. حدود یک هفته قبل، جناب حمیدرضا نوربخش و آقای پیرنیاکان از خانه موسیقی ایران پیگیری کردند.
استاد داوود گنجهای در آخرین شب به من گفتند: «بابک، تمام کارها را برایت انجام دادم. به قسمت هنری شهرداری هم گفتم کمک و همراهی کنند.»
همه چیز آماده و در مرحله چاپ کارتهای دعوت بودیم که وزیر وقت وزارت ارشاد به راحتی برنامه را لغو و منتفی کرد. من که در آن سالها هنوز سن کمی داشتم و در آن روزها عزادار و سیاهپوش رفتن استادم بودم، به شدت ناراحت و عصبانی شدم.
وقتی پیگیری کردم، فهمیدم وزیر وقت ارشاد فرمودهاند: «از پرویز یاحقی به اندازه کافی در زمان شاه تجلیل شده.» این مساله واقعا برای من تعجببرانگیز بود. مگر باید هنرمندان را اینگونه سنجید؟ این واقعا غیرمنصفانه است، اما همیشه برنامههای مربوط به موسیقی، اجراها و کنسرتها همگی تحت تاثیر این همه سیاستزدگی بوده و همچنان هست. استاد گنجهای آن زمان برای برگزاری مراسم چهلم پرویز یاحقی به من گفتند: «بابک، بیخود بالا و پایین نرو، بیخود هم خودت را خسته نکن. گفتند نه؛ کاری نمیشود کرد.»
هفت خوان اخذ مجوز
اجراهای صحنهای همیشه با مشکلات اخذ مجوز همراه بوده است. گرفتن مجوز برای اجرای موسیقی پیش از هر چیز با تایید شعر است؛ جالب اینکه آثاری که یکبار در آلبوم روانه بازار میشوند، هنرمند برای اجرای صحنهای همان اثر که منتشر شده باز هم باید برای اجرای همان قطعات، مجوز دریافت کند.
یعنی هم موسیقی آثار و هم اشعاری که استفاده شده هر کدام چندین ماه وقت گروه و تهیهکنندهای را که بانی برنامه است، میگیرد. از این مرحله وقتگیر و بیجا اگر بگذریم تازه به مرحلهای نو خواهیم رسید که نوع لباس و سالنی است که برای اجرا انتخاب میشود، همه و همه مشکلات خودش را دارد.
به علت برخورد پر از التهاب با هنر موسیقی، هیچگاه مبدا و معیاری برای اجراها و کنسرتها تعیین نشد. از حقوق مخاطب گرفته تا حقوق هنرمند. از قیمتگذاری بلیت گرفته تا در اختیار گذاشتن سالنها به هنرمندان. مسوول اینعدم اعتماد بین هنرمند و تماشاچی و تهیهکنندگان واقعا چه کسی میتواند باشد؟
یعنی ضعف اجراها یک طرف، سوءاستفاده برخی تهیهکنندگان که فقط برای پول کار میکنند هم یک طرف دیگر. از زمانی که شیوههای نوین صدابرداری و صحنهای پیشرفت بیشتری پیدا کرد، متاسفانه اجراها بسیار ضعیفتر شدند. زمانی برای اجرای یک اثر، یک گروه، یک خواننده یا چند نوازنده ساعتها و روزها و هفتهها تمرین میکردند و زحمت میکشیدند؛ حتی اجراهای خوانندگان پاپ این میزان نازل نبود.
متاسفانه با آمدن نرمافزارها و برنامههای کامپیوتری و آسان شدن کار، بسیاری از کسانی که کنسرت اجرا میکنند هم، به جای آنکه دقیقتر شوند، تنبل شدهاند. این موضوع نشانگرعدم تعهد هنرمند به مخاطب است. همه اینها بهطور طبیعی درک جامعه و مخاطب را هم از هنر، بسیار پایین آورده است.
همچنانکه شاهد هستیم یک خواننده و یک گروه موسیقی که سالهای سال زحمت کشیدند و حرفهای کار کردهاند، به علت استقبال کم، بلیت اجرای خود را ارزان میگذارند ولی یک خواننده درجه چندم به علت استقبال زیاد، چنان مبالغ عجیبی برای اجرایش دریافت میکند یا بلیت میفروشد که آدم انگشت به دهان میماند.
مشکلات صد چندان شهرستانها
زمانی در ابتدای دهه شصت، در اوج توانایی، هنرمندان بزرگی مانند گلپا، ایرج، محمودیخوانساری، یاحقی، شریف، تجویدی و امثال آنها را خانهنشین کردند؛ درست در دورهای که از این هنرمندان تکرار ناشدنی چه آثاری را که میتوانستیم روی صحنه شاهد باشیم و دریغ! اینها میتوانستند الگوهای اصیلی برای برگزاری اجرا و کنسرت برای جوانتر باشند.
اما این اجازه داده نشد و حالا هم میبینیم که وضعیت چگونه است که البته دور از انتظار هم نبود و نیست. حالا هم خیلی از هنرمندان حرفهای در خانه هستند و عدهای که از موسیقی فهم درستی ندارند و حتی شاید به کل، موسیقی خوب را نمیشناسند در حال برگزاری کنسرتهای پی در پی هستند و صحنه برایشان منبع درآمدزایی شده است، بدون آنکه به اصول برگزاری برنامه توجه داشته باشند؛ مشکل، برگزاری کنسرتهای مختلف با رویکرد و سطوح مختلف نیست و اصل ماجرا این است که دیگر اینها موسیقی حرفهای نیستند و موسیقی جدی به حاشیه رفته و مجالی برای آن نمانده است.
تمام اینها گوشهای از مشکلات برگزاری چنین برنامههای موسیقی، اجراهای زنده و کنسرتها هستند. این موارد تمام نکات ریزی هستند که وقتی کنار هم چیده میشوند، ارزش هنری تا مالی یک اجرای صحنهای یا کنسرت را تشکیل میدهد. اما یک نکته که جا مانده و بد نیست اینجا به آن اشاره شود، مشکلات صد چندان در دیگر نقاط کشور است. آنچه گفتم حال و روز تهران و در حقیقت پایتخت بود.
شما فرض کنید هنرمندان در شهرستانها که هر کدام برای خود سلیقه و حکمرانان خاصی دارند، در اخذ و رد مجوز چه مشکلاتی را از سر میگذرانند؛ چگونه باید کار کنند؟ اصلا میتوانند کار و فعالیت موسیقایی کنند؟ پیگیری چه، آیا توان و بستر پیگیری مهیاست؟ آیا جایی وجود دارد که مشکلات عجیب و غریب هنرمندان پیشکسوت و جوان را بررسی و پیگیری کند یا اینکه هر کدام برای مشکل خود باید بلند شوند از شهرستان خود به تهران بیایند که شاید و البته شاید آقایان مشکل و معضل آنها را بررسی کنند. این خود موضوعی دیگر است که بنا دارم اگر مجال بود در آینده به این موضوع، مفصل نگاهی داشته باشم، چراکه خود مشکلی بزرگ و اساسی است.
دیدگاه